اذانی که مسیر زندگیاش را تغییر داد
برعکس بیشتر دخترها که باباییاند، رابطهاش با بابا آنقدرها صمیمی نبود. نه به سیاست علاقه داشت و نه برایش مهم بود که در جاهای دیگر دنیا چه اتفاقی میافتد. به میانسالی نزدیک شده بود و تا این لحظه سرگرم تجارت و خریدوفروش بود.
به یکباره زندگیاش عوض شد. در عرض دو سال پدر، مادر، خواهر و شوهر خواهر او از دنیا رفتند. این اتفاقها زندگی او را دچار تغییر و تحول کرد. به سراغ دستنوشتههای پدرش رفت. یادداشتها تصویری جدید از پدر را در ذهن ونیسا ایجاد کرد. تازه داشت اندیشههای این دیپلمات کهنهکار انگلیسی را میشناخت. این دستنوشتهها، الهامبخش زندگی جدیدی برای ونیسا شد و او تصمیم گرفت پاجایپای پدر بگذارد.
به مصر رفت؛ جایی که سالهای کودکیاش را همراه با پدر در آنجا سپری کرده بود. به ساختمان سفارتخانهای رفت که در آنجا بزرگ شده بود. مدتی در مصر ماند. کمکم به علاقۀ پدرش به فلسطین آگاه شد. اینکه پدر به فلسطین علاقه بسیار داشته و مخالف سیاستهای انگلیس درباره موضوع فلسطین بوده. او باید این راه را ادامه میداد.