یک عاشقانه آرام....
07 دی 1399 توسط مدرسه علمیه صدیقه فاطمه س گرگان
غسلها..كفنها…ثم جلس وحيداً ..
يبكيها.بعدها همس في لحدها:
زهــراء..؟!
أنا،علي..!
.
.
غسلش داد،،کفنش کرد
آن گاه نشست و تنها برایش گریه کرد
بعد آرام درون قبرش گفت:
زهرا…منم علی?