• یک عاشقانه آرام.... 
  • تماس  

نمک و چاشنی روز عرفه، توسل به حضرت مسلم بن عقیل (ع) است.

31 شهریور 1394 توسط مدرسه علمیه صدیقه فاطمه س گرگان

 درصفحه منسوب به آیت الله فاطمی نیا در اینستاگرام آمده است: نهم ماه ذی الحجه یعنی روز عرفه را از دست ندهید. روز عرفه روز روا شدن حاجت‌ هاست،

سيد الساجدین حضرت امام سجاد علیه السلام سائلی را دید که روز عرفه دست نیاز به بندگان دراز کرده است، حضرت فرمود: تعجب می‌کنم تو از یک بشر درخواست می‌کنی در حالی که امروز بچه‌هایی که در رحم مادرانشان هستند هم امید به رحمت خداوند دارند و تو داری از مردم طلب می‌کنی!»

نمک و چاشنی روز عرفه، توسل به حضرت مسلم بن عقیل (ع) است. من متأسفم از اینکه این موضوع کمتر یادآوری می‌شود. روز نهم ذی الحجه اولین شهید راه کربلا به شهادت رسیده است، و اساساً توسل به حضرت مسلم، روح عبادات در روز عرفه است.

اگر مقدور بود، دعای عرفه امام حسین علیه السلام را مطالعه کنید. باور کنید من منکر ثواب نیستم اما این ثواب پدرِ بعضی از مردم را درآورده است. بزرگان ما می‌گفتند برای انسان‌شدن بخوانید، ثواب خودش خواهد آمد! در مضامین‌ دعای عرفه دقت کنید که بسیار زیباست. دعای عرفه افتخار شیعه است.

 

 1 نظر

دختر شاه پریان

24 مرداد 1394 توسط مدرسه علمیه صدیقه فاطمه س گرگان

پیوند: http://delabad.ir/post/226

دستش در کار خیر بود. مقداری برنج و روغن و آذوقه در صندوقِ عقب ماشینش گذاشته بود، تا هر وقت مستمند و نیازمندی اگر دید، بین شان تقسیم کند. تمام اقلام را بین فقرا پخش کرد و چند ماه گذشت. در صندوق‎عقب ماشینش اما، هنوز کیسه ای برنج جاخوش کرده بود. بعد از گذشت چند مدتی هنوز موقعیتی پیش نیامده بود که آن کیسه برنج را هم بدهد به مستمند ِ دردمندی. یک روز که داشت با ماشینش در کوچه پس کوچه های خیابان های قم می رفت، چشمش خورد به کاشانه فقیرانه و صاحبخانه پیر و زمین‎گیری. پیاده شد و رفت کیسه برنج را بدهد به مرد. کیسه را که گذاشت بر زمین روبروی در خانه ، مرد با لهجه قمی گفت: «هوی! اینو تو نَی‎ وُردیا! صبح رفته بودم حرم، روضه بی‎بی زینب سلام الله علیهاخوندم. گفتم خانوم، برنج خونم تموم شده…»

* * *

روزگاری یک دل، قدر ِ یک شهر، شور برادر زده در فراق، تا یک عمر دلشوره راهی نداشته باشد به دلِ مردمان در این شهر. اشک های شور غریبی در غربت، رود ها و دریا را در این دیار شوراند. بی جهت نیست اگر این بیابان شوره زار و این شهر «شورآب»، موطن هر بی وطن و مأوای هر بی‎نوا شده. اینجا تمام کارها به «بانو» ختم می شود و تمام مسیر ها به حرم. به قول راننده تاکسی های قم «حرم آخرشه». قم بی تو لبریز غم است و خُم بی‎تو سرشار است از خماری. راه ها به تو ختم نشوند گم‎راهند و روز ها گر بی نور طلوع نگاه تو سر شوند سربه‎سر ظلمتند. آری ولله، گشته ام در این «گنبد دوار» اما شبیه تر و معلّا تر از گنبد بارگاه تو نبود بعد از کربلا. «قم» همان «کربلا» است که راه «قدس» از آن می گذرد. و تو بی شک جز در بی همرهی، همان زینبی که همچون او فدائی برادر شدی. اما نه، شاید قم همان شام بلای خاهرست فرسنگها دور از حسرت کربلای برادر.

ای در راه مانده ترین خاهر روی زمین. ای مشهد نرفته ترین زائر قم نشین. ای زینب شهیده ِ در راه کربلای رضا. زائری کوچه های مدینه و سرای بی سرسرای بقیع را در صحن و سرای بارگاه تو تمرین باید کرد. بی زیارت حرم تو هیچ صاحبدلی «دل» رفتن ندارد به حرم بی‎بی بی‌حرم. به طواف «کوچه» رفتم به «بقیع» رَهم ندادند که تو در «حرم» چه کردی، که درون «خانه» آیی. تا خدا هست و خدایی میکند، تو صاحبخانه و کاشانه ات خانه هر بی خانه و صحن و سرایت باب بهشت پُر سکینه ای ست در بی سر و سامانی و سرگشتگی دل های از جنس بلور. 

 نظر دهید »

خاطره ای زیبا از سیلی خوردن محافظ امام خامنه ای!

22 تیر 1394 توسط مدرسه علمیه صدیقه فاطمه س گرگان

 

 

در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشرده‌ای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش می‌دادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.

اون روز، بین سخن‌رانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شب‌کلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.

تا سخن‌رانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی….چیه؟! می‌خوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل این‌که ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی می‌زد. کم‌کم، داشت از کوره در می‌رفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.

پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.

اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلی‌اش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.

توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همون‌موقع رفع شد.

بعد سال‌ها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس می‌کنم.»

برگرفته از کتاب «حافظ هفت»

 نظر دهید »

خرمشهر را خون بهنام ها آزاد کرد نه لبخندهای دیپلماتیک!

13 تیر 1394 توسط مدرسه علمیه صدیقه فاطمه س گرگان

 

دیروز هوای تهران خیلی گرم شده بود، گاهی فکر می کردم در خوزستان خودمان هستم … این روزها با وجود گرمای هوا، روزه داری قدری سخت شده، اگر چه ما بچه جنوبیم اما راستش ما هم بعضی وقت ها کم می آوریم … دیشب تا دم دمای سحر بیدار بودم، سحری ام را می خورم و بعد از اذان صبح می خواهم چُرتی بزنم. هر چه تلاش می کنم خوابم نمی برد! به ناچار گوشی موبایلم را بر می دارم و در فضای مجازی چَرخی می زنم، طبق عادت، بعضی از سایت ها و روزنامه های امروز را چک می کنم، بعد از آن سراغ اینستاگرام می روم، بعضی از پست ها را نگاه می کنم و رد می شوم و بعضی را هم به دقت می خوانم و لایک می زنم!

مسئله هسته ای، تیم والیبال ایران، انفجار مسجدشیعیان کویت و … موضوعات غالب فضای اینستاگرام هستند، در همین حین یک پست برایم جلب توجه می کند! تیترش این بود «ماجرای نبش قبر شهیدی که پیکرش پس از ۳۱ سال سالم بود+عکس»، عکس شهید هم آشناست، شهید بهنام محمدی همشهری خودمان!

تیتر مطلب هم برایم تعجب بر انگیز است و هم حس کنجکاوی مرا بر می انگیزد، محتوای مطلب را که می خوانم بیشتر تعجب می کنم، مطلب از زبان سرهنگ جانباز«علی قمری» فرمانده پادگان دژ خرمشهر در دوران دفاع مقدس نقل شده است.

سرهنگ می گوید؛ «مادر شهید محمدی می‌گفت که بهنام هر شب به خوابش می‌آید و می‌گوید «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سلیمان ببرید»؛ به اصرار مادر شهید، ایشان را سال ۹۰ نبش قبر کردند. با اجازه علما قرار بر این شد که پیکر ایشان از محل دفن به مسجد سلیمان انتقال پیدا کند».

ادامه »

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 33
  • ...
  • 34
  • 35
  • 36
  • ...
  • 37
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
به نام خداوند بخشنده مهربان به وبلاگ مدرسه خوش امدید امید داریم مفید باشد

درباره مدرسه

مدرسه ی علمیه حضرت صدیقه فاطمه (س) گرگان در سال 80 افتتاح و مشغول به فعالیت می باشد.امیدواریم از مطالب وبلاگ استفاده و نظرات خود را به ما اعلام دارید. آدرس : گلستان ، گرگان ، شهرک جامی ، جامی6/1 تلفن :01732629605

محتواها

  • عید غدیر خم روز ناامیدی و یاس کافران است
  • مشارکت حداکثری ضامن افزایش قدرت نظام است
  • شرکت در انتخابات و انتخاب اصلح یک تکلیف الهی است
  • فتح خرمشهر، فتح‌الفتوح و قله فتوحات در جنگ تحمیلی است
  • ارتباط قلبي با امام عصر(عليه السلام) از مباحث مهم امامت و ولايت است
  • خدمت صادقانه و بی‌وقفه به مردم، رئیس‌جمهور را به قله شهادت رساند
  • خانواده محل رشد و تعالی
  • خانواده محل رشد و تعالی
  • پیش‌نشست کنگره بین‌المللی بزرگداشت علامه میرحامدحسین لکهنوی
  • نمایشگاه «ارزش مادری و فرزندآوری به روایت تصویر»
  • گفتمان سازی کرامت مادری و ارزش فرزندآوری امری ضروری است
  • زنان انسان‌ساز هستند
  • امام واسطه و منشأ فیض الهی است
  • معلم خوب، در مسیر رشد افراد تاثیر می‌گذارد
  • تهذیب نفس از وظایف منتظران حقیقی است
  • نشست توجیهی سفیران رضوان
  • حفظ قبور اولیای الهی از شعائر اسلامی است
  • تزیین باورهای باطل راه نفوذ شیطان است
  • ذکرهای قرآنی برای آرامش روح و روان
  • گزارش تصویری روز قدس

کاربران آنلاین

  • مدیر النفیسه
  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • فائزه ابوالقاسمی
  • سلام
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس